سلام
جاتون خالی بود دیروز بچه ها
حسابی قیمه خانم م خوشمزه بود. استاد که حال کرده بود از مزه قیمه (ولی قیمه های مامان منو که نخورده ) سیر نمی شد.
و قراره بچه های دیگه هم هر کدوم یه چیزی بیارن سر کلاس (ما سر کلاس هر کاری می کنیم جز درس خوندن) بیچاره ما پسرای کلاس که مجبوریم بچه ها رو ببریم بیرون غذا بدیم!!!
دیشب یکی از دوستای خیلی صمیمی و خوبم اومده بود خونه ما( همیشه وقتی کارش می افته میاد!!) ولی خداییش خیلی دوستش دارم من این پسرو . 9 ساله با هم دوستیم خیلی هم همدیگه رو دوست داریم و کلی خاطره با هم داریم .
آقا اومد و کلی حرف زدیم و آخر گفت یه چیزی واسم ترجمه کن. من: چی؟ و : بیوگرافی خودم که استاد زبانمون تو دانشکده خواسته. من : ببین من اونقد زبانم خوب نیست ها!!!(اینو گفتم اگه یه وقت این بیوگرافیه بد شد استادش ایراد گرفت یه پلی پشت سرم باشه) و: اشکال نداره از مال من که بهتره من: خوب نوشتی همه چیزو و: آره.
آقا خوندم و خندیدم اونقد خندیدم که حسابی اشکم در اومده بود. همه چیزش رو نوشته بود اونم چه چیزایی . این نوشته اش بیشتر به خاطره شبیه بود تا بیوگرافی .
اینم بگم که ما دوتا همیشه شاگرد اول و دوم بودیم تو راهنمایی و دبیرستان و بر عکس بقیه که می خان سر به تن رقیب نباشه ما می مردیم واسه هم و همیشه تو درس ها به هم کمک می کردیم. البته تقریبا کل کلاسمون اینجوری بود و همه با هم رفیق بودیم .
چه خاطراتی از اون روزا دارم یادش بخیر.
______________________________________
یکی از خواننده های وبلاگ خواسته بود که من خودم رو بیشتر معرفی کنم
باید بگم که این غیر ممکنه چون اگه می خواستم هویتم رو همه بدونن که از همون اول می نوشتم و این که اینجوری من خیلی راحت ترم و می تونم خیلی بیشتر و بدون دردسر تر بنویسم و یه چیز دیگه اینکه چون تمام دوستان و فامیل ها و آشناها همه اینترنت بازن و دنبال اینکه حال منو بگیرن!!!!!!
ولی چشم من مشخصات باطنی خودم رو یه روز می نویسم.
|