سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  دفترچه
دانشمند چراغ خدا در زمین است، پس هرکس که خداوند خیرش را بخواهد، از آن پرتوی بر می گیرد . [امام علی علیه السلام ـ در حکمتهای منسوب به ایشان ـ]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
72743
بازدیدهای امروز وبلاگ
2
بازدیدهای دیروز وبلاگ
24
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
دفترچه
لوگوی وبلاگ
دفترچه
بایگانی
زمستان 1383
پاییز 1383
اوقات شرعی
لینک دوستان

بهار و پریا
همه چیز در یکی

لوگوی دوستان










اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   خاطره نویس  

عنوان متن تکنو یکشنبه 83 آذر 29  ساعت 12:24 عصر

سلام

همونطور که قول داده بودم درباره عروسی پنجشنبه می نویسم:

پنجشنبه عروسی دعوت بودیم و من اول نمی خواستم برم آخه اصلا از عروسی های این فامیل شوهر عمم اینا خوشم نمیاد.

ولی به زور پسر عمم اینا رفتم مثل همیشه اولش حسابی کسل کننده بود منم با بچه ها یه گوشه جمع شده بودیم و می گفتیم و می خندیدیم بی خیال بقیه .

بعد از شام حدود یکی دو ساعت گذشت و ما گرم کار خودمون بودیم و بقیه هم گرم رقصیدن و ....

ما که دیگه اصلا حوصله نداشتیم و حرف هم کم آورده بودیم پسر عمم گفت تکنو زنا بیان جلو !!!!

انتظار این حرف رو از همه داشتم جز پسر عمم آخه خیلی خجالتیه

همه هم منتظر این حرف بودن و سریع اون وسط میز صندلی ها رو جابجا کردن یه جایی اون وسط خالی کردن .

پسر عمه کوچیکم(13 سالشه) شروع کرد و استارت رو زد ما هم همه اون دورش کرده بودیم و همه ملت میخ ما شده بودن که اونجا چه خبره!!

پسر عمم که استارت رو زد و ملت کف کردن (حسابی حرفه ایه) پسر عموش اومد و اول با راشن یک دست شروع کرد و بعد هلیکوپتری و بعدش بالانس یک دست و پرش کارش تموم شد(همه موندن تو کف آخه تا یک ماه پیش هیچی بلد نبود)

یهو از اونور داداش کوچیکه من (13 سالشه) از اونور با سر سرخورد و اومد(اسم حرکتش رو نمی دونم) و درست اون وسط میخ شد(همه تشویقش کردن) آخه حرکتش خیلی جالب بود و بعد از چند ثانیه مکث حرکت پاک کن رو انجام داد(همه تو کف موندن) واسه اولین بار بود می دیدن همون رو مستقیم به هلیکوپتری برد و آخرش هم قرقره .(ولی خودمونیم حرکت داداشم از همه قشنگتر بود)

یهو پسر عمه من (همون خجالتیه) جو گرفت و رفت جلو اونم با پشتک و وارو. بعد یه توماس زد سریع به لبنانی تغییرش داد(این حرکت خیلی قدرت می خاد) و دو دور تراک زد و آخرش هم هلیکوپتری .

بعد هم یه سری دیگه از بچه ها اومدن و رفتن

همه منتظر منو پسر عمه بزرگم که مثل داداشیم بودن که بیاییم و حرکات خودمون رو اجرا کنیم.

ولی ما دو تا هیچی از تکنو بارمون نیست و تازه شروع کردیم و داریم پیشرفت می کنیم .

اونجا هم ملت مسخرمون کردن :
ای خاک تو سرتون کنم یه تکنو ساده نمی تونید بزنید . شما هم به خودتون می گید جوون و از این جور حرفا

ما هم که حسابی داشتیم از خجالت آب می شدیم فقط ما دوتا بلد نبویدم.

اینم یه بلای دیگه که سر ما اومده باید تکنو هم یاد بگیریم اینم دیگه شده رو کم کنی هر کی بلد نباشه دیگه حسابی کم آورده

تا فردا خداحافظ


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اسم بد گذاشتن روی همدیگه
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ