پاييز من!هراسان زده ام كه من غرق در پاييز افكارم تو را فراموش كرده بودم و اينك كه رفتي به ياد
روزگاران با تو بودن مي گريم ....يادگاري پاييز مرا از من نگيريد ..برگ هاي مرطوب را ميگويم آه كه
رهگذران با خرد كردن تنها يادبود پاييزيم ملودي غم انگيز هواي پاييزي را بر تارهاي چنگ قلبم مي نوازند آه
كه پاييز من رفته است و من بايد بي او سر كنم خدايا از اين هواي زمستاني گله دارم كه به سرزمين پاييزيم